چشمانی بی حیا
...
چهره آرایش مکن ای خواهرم
چشم برخی بی حیا دنبال توست
...
...
آشـفته ام از وضع حجـابت خـــواهر!
خواهرم نه،که همان دختر هر شب با هر!
...
...
پدرم گفت گل از رنگ ولعابش پیداست
دختر مومنه از طرز حجابش پیداست
...
...
خواهرم،
ماه در پرده ی شب دلرباست
روز روشن،ماه بی لطف صفاست
...
...
عده ای می گویند چادرت را بردار
من همی می گویم مگر این سر،بر،دار
...
عده ای می گویند چادرت زیبا نیست
من همی می گویم،چشمتان بینا نیست
هر تارش
چادرم تاج بهشتی است که بر سر دارم
یادگاری است که از حضرت مادر دارم
تیرها بر دل دشمن زده با هر تارش
من محال است که آن را ز سرم بردارم
برای خواهران کم حجاب
چادری بر سر ندارد با کمی آرایش است
دخترک قصدی ندارد در پی آسایش است
ظاهرش این را نمی گوید ولیکن باطنش
غرق در نور خدا و رحمت و آرامش است
ظاهری رنگین کمان دارد میان مردمان
کن نگاهی بر دلش بی رنگ و بی آلایش است
ای کسی که بد نگاهش می کنی،خود کاملی؟
طرز چشمانت چرا اینقدر غرق خواهش است
...
رهبر عالم بگفتا عیب و نقصش ظاهری است
ای امان از دست این ظاهر،که عیبش باطنی است
سجاد شکیب
یک رنگ
می رود بیرون سراپایش سیاه
ســد محکم بهر طوفان نگاه
مدرسه،مسجد،نمی دانم کجا
هیبتش تنها بسان یک سپاه